واقعیت این است که بلایا و مصایب شهرنشینی در اغلب نقاط جهان، ویژگی ذاتی و اجتنابناپذیر این پدیده بهشمار میرود؛ انگارهای که بهویژه در کشورهایی همچون ایران نمودی عینی دارد.
شهرها هرچه بیشتر توسعه مییابند، متراکمتر، پرازدحامتر، آلودهتر و بیهویتتر میشوند وچارهای جز سرریز جمعیت آنها به شهرکهای اطراف باقی نمیماند؛ شهرکهایی که بیشتر از یک فضای شهری، به اردوگاهها یا خوابگاههایی برای سکونت موقت شبیه هستند. انگار پذیرفتهایم که آلودگی و ازدحام سرنوشت ناگزیر شهرهای ایران در مسیر رشد و فضایی دلمرده و بیروح ویژگی معمول همه شهرهای جدید پیرامون کلانشهرهاست.
اما شهرهایی مانند پوتراجایا برمیتابند که در این باره تجربیات متفاوتی نیز وجود دارد.
ایده ایجاد چنین شهری به عنوان پایتختی اداری که از تراکم کوالالامپور کم کند، سال 1980 مطرح شد. جالب این است که سال 1985 شهر ساخته شده و استقرار نخستین وزارتخانهها در آن شروع شده بود.
پوتراجایا، کوالالامپور را نجات داد و نگذاشت به مصایب دیگر کلانشهرهای آسیا مثل توکیو، تهران، بمبئی، بانکوک و ... دچار شود. جالب است که خود شهر- شهری که در 5سال ساخته شده بود- چنان زیبایی باشکوه و آرامش کمنظیری دارد که اکنون از آن بهعنوان یکی از دیدنیترین جاذبههای توریستی آسیا نام برده میشود. پوتراجایا به خاطر طبیعت گسترده و بهرهگیری از مؤلفههای معماری ایرانی، آسیایی و اسلامی در آن روحی یگانه دارد و به قولی «باغشهر زیبای مشرق زمین» است.
خوب است که تجربه پوتراجایا (به معنای شاهزاده موفق) مقایسه شود با همه شهرهای جدید پیرامون تهران، شاید اگر گاندی هم چنین باغشهر زیبا، خلوت و پاکی را میدید، تصور خود درباره شهرهای بزرگ و مدرن را تغییر میداد.